فاطمه ملازهی

مطالب مربوط به دروس عربی،دین و زندگی،فلسفه،منطق و زمین شناسی دبیرستان

فاطمه ملازهی

مطالب مربوط به دروس عربی،دین و زندگی،فلسفه،منطق و زمین شناسی دبیرستان

فارغ التحصیل حوزه
کارشناس زمین شناسی محض
کارشناس ارشد الهیات و معارف اسلامی/علوم قرآن و حدیث
دبیر دبیرستان/سیستان و بلوچستان

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
۱۳
دی

دریافت
حجم: 206 کیلوبایت
توضیحات: نمونه سؤال عربی دهم انسانی نوبت اول
 

  • فاطمه ملازئی
۱۶
دی

تسلیم نشوید قبل از اینکه به موفقیت برسید.

وقتی می کوشید به هدفتان برسید،همواره باید این را بدانید که موفقیت خیلی نزدیکتر از آن است که فکرش را می کنید.

آن زمان می توانید احساس کنید که در چند قدمی شما ایستاده است.

کلید راه این است که دلسرد نشوید و همینطور به جلو بروید.

پشتکار یعنی مواجه شدن با ترس ها بدون اینکه تسلیم شوید.

اغلب انسان ها قبل از اینکه به موفقیت برسند،دست از تلاش برمی دارند و در دقایق پایانی بازی را رها می کنند.

  • فاطمه ملازئی
۱۴
دی

آیا کلبه شما هم در حال سوختن است؟

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد. با بی قراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد. ساعت ها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد. سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک بسازد تا خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید. روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود. اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»

صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست. آن کشتی می‌آمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»

آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»

آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی که بنظر می‌رسد کارها به خوبی پیش نمی‌روند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم، زیرا خدا در کار زندگی ماست، حتی در میان درد و رنج. دفعه آینده که کلبه شما در حال سوختن است به یاد آورید که آن شاید علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.

  • فاطمه ملازئی
۰۷
دی

درس چهارم

فرزدق

فرزدق از شاعران عصر اموی است.که در منطقه ای ازکویت در سال 23 بعد ازهجرت متولد شد،و در بصره زندگی کرد.

در روزی از روزها پدرش او را نزد امیر مؤمنان علی علیه السلام آورد،پس امام درباره فرزندش از او پرسید؛پس گفت:این «پسر من است؛نزدیک است که شاعری بزرگ شود».

پس امام علی علیه السلام به پدرش گفت:«ای صاحب پسر،به او قرآن یاد بده».

پس به او قرآن یاد داد؛سپس نزد خلفای بنی امیه به شام رفت،و آن ها را مدح کرد و جوایزشان را بدست آورد.

فرزدق دوستدار اهل بیت بود؛و دوستی اش را نزد خلفای بنی عباس پنهان می کرد؛ولی او آن را اشکار کرد وقتی هشام بن عبدالملک در روزگار پدرش به حج رفت.

پس هشام طواف کرد وقتی به سنگ رسید،بخاطر کثرت و ازدحام جمعیت نتوانست آن را مسح کند.پس برای وی منبری نصب شد روی آن نشست و به مردم می نگریست در حالی که جمعی از بزرگان اهل سام همراه او بودند.

پس در حالی که به حاجیان می نگریست،ناگهان زین العابدین آمد،و خانه خدا را طواف کرد، وقتی به سنگ رسید،مردم کنار رفتند، واوبه راحتی آن را مسح کرد.

یک مرد شامی گفت:

«ای خلیفه»این کسی که مردم به او اجازه مسح سنگ را دادند کیست؟!

هشام ترسید که مردم شام او را بشناستد و به او تمایل و رغبت پیدا کنند؛پس گفت:« او را نمی شناسم،ای مرد».

و فرزدق حاضر بود.

پس فرزدق گفت:«ای مرد، من او را می شناسم»

سپس این قصیده را سرود:

این کسی است که سر زمین مکه قدمگاهش را می شناسد/وخانه و بیرون محدوده احرام او را می شناسند.

این فرزند بهترین همه بندگان خداست.این پرهیزگار و پاکیزه بزرگ قوم است.

و این گفته تو که این کیست؟زیان رساننده به او نیست.عرب و غیر عرب کسی را که تو نشاختی می شناسند.

  • فاطمه ملازئی
۰۶
دی

درس سوم

کتاب ها غذای اندیشه

(از کتاب«من»محمود عقاد،با تصرف)

قطعا کتاب ها غذای اندیشه اند و هر اندیشه ای غذایی دارد،همانطور که برای هر جسمی غذاهایی یافت می شود.

وازمزیت های بدن قوی این است که غذایی مناسب برای خودش جذب می کند، وهمچنین انسان خردمند می تواند غذای فکری هر موضوعی را بیابد، و قطعا محدود کردن انتخاب کتاب ها مانند محدود کردن انتخاب غذاست،وهر دوی آنها فقط برای کودک یا بیمار می باشند.پس از کتاب ها بخوان آنچه را که دوست داری ؛اگر اندیشه ای توانمند داری،می توانی به وسیله آن بفهمی هر آنچه را که می خوانی؛پس تجربه ها ما را از کتاب ها بی نیاز نمی کند؛زیرا کتاب ها تجربه امت ها در گذر هزاران سال است،و ممکن نیست که تجربه یک فرد بیشتر ازده سال برسد.



و گمان نمی کنم که  آنجا کتاب های تکراری وجود داشته باشد، برای اینکه من معتقدم که یک اندیشه را وقتی هزار نویسنده مطرح کند،هزار اندیشه می شودو برای همین می خواهم که نظرات تعدادی از نویسندگان را در یک موضوع بخوانم؛

زیرا این کار از خواندن موضوعات گوناگون لذت بخش تر و سودمند تراست،بطور مثال در زندگی «ناپلئون»نظرات سی نویسنده را می خوانم.و من مطمئنم که هر نویسنده ای ناپلئون را به صفت های وصف کرده که  با صفت های نویسندگان دیگر شباهت ندارد.

چه بسا کتابی که خواننده در خواندن آن تلاش می کند،سپس بهره ای از آن نمی برد، وچه بسا کتابی را خواننده اش ورق می زند؛پس تأثیر می گذارد به نفش تأثیری عمیق که در نظراتش آشکار می شود.اما کتاب مفید کتابی است که شناختت را در زندگی و توانت را در فهم و کار افزایش می دهد، پس اگر آن را در کتابی یافتی،آن قابل توجه وستایش است.

عقاد نویسنده و روزنامه نگار و اندیشمند و شاعر مصری است؛مادرش از نژاد کُرد است.

عقاد زیبایی را فقط آزادی می دید؛و برای همین در زندگی اش جز فعالیت نمی بینیم با وجود شرایط سخت و دشوار ش در زندگی.




گفته می شود او هزاران کتاب خوانده است و او از مهم ترین نویسندگان مصر است. پس به کتابخانه عربی بیش از صد کتاب در زمینه های مختلف افزود.

عقاد فقط در مرحله ابتدایی درس خواند،بخاطر نبود مدرسه دوره دوم دراستان اسوان که متولد شد  در آن و رشد کرد در آن.

و خانواده اش نتوانستند که برای تکمیل تحصیلاتش به قاهره بفرستند.

پس عقاد فقط به خودش تکیه کرد. پس از گردشگرانی که برای دیدن آثار تاریخی به مصر می آمدند،انگلیسی یاد گرفت.
  • فاطمه ملازئی
۰۶
دی

درس دوم

اعضای خانواده با اشتیاق در برابر تلویزیون نشستند ،حاجیان را در حالی که سوار هواپیما می شدند در فرودگاه برای رفتن به مکه مکرمه و مدینه منوره  تماشا می کردند.

«عارف» به پدر و مادرش نگاه کرد،پس اشک هایشان را دید که پی در پی از چشمانشان می ریخت .پس عارف با تعجب سؤال کرد:ای پدرم برای چه گریه می کنی در حالی سال گذشته در حج بوده ای؟!

پدر:هنگامی که مردم را می بینم به حج می روند،خاطراتم در برابرم می گذرند هنگامی که من و مادرت این دو شهر مقدس را زیارت کردیم؛پس با خودم می گویم:ای کاش بار دیگر بروم!

رقیه:ولی تو عمل واجب حج را سال گذشته همراه مادرم ادا کردی(انجام دادی)!

مادر:پدرتان مشتاق دو حرم شریف شده است:

مسجدالحرام و مسجد پیامبر؛و همینطور قبرستان بقیع شریف

عارف:مادر آیا تو هم مشتاقی؟

مادر:بله طبعا ای پسرکم ولی من دوست دارم که به زیارت عتبات مقدسه هم برویم.




پدر:هر مسلمانی هنگامی که این صحنه ها را می بیند،مکان های مقدس را بیاد می آورد،به طرف آن مشتاق می شود.

عارف:دوست داری کدام مکان ها را زیارت کنی؟

پدر:علاوه بر مکه و مدینه دوست دارم همچنین عتبات مقدس را زیارت کنم.همانطور که مادرت گفت.

عارف:خاطراتتان از حج چیست؟

پدر: به یاد می آورم خیمه های حاجیان در منی و عرفات،رمی جمرات و طواف دُور کعبه شریف و سعی صفا و مروه و زیارت بقیع شریف.



 

مادر:و من به یاد می آورم کوه نوری را که پیامبرصلی الله علیه وسلم در غار حرا واقع در قله آن عبادت می کرد.

رقیه:من در کتاب تعلیمات دینی خواندم که اولین آیات قرآن در غار حرا بر پیامبر نازل شد.

آیا این غار را دیده ای؟ای مادر

مادر:نه دخترکم،غار بالای کوه واقع است،فقط افراد قوی می توانند بر بالای آن بروند. و تو میدانی که پای من درد می کند.

رقیه:آیا غار ثور را که پیامبر در راه هجرتش به مدینه بدان پناه برد دیده ای؟

پدر: نه،ای عزیزم؛من آرزو دارم بار دیگر به همراه همه اعضای خانواده و نزدیکان به زیارت مکه مکرمه و مدینه منوره مشرف بشم و این مکان ها را زیارت کنم.


  • فاطمه ملازئی
۰۶
دی

درس پنجم

  ای خدای من، ای خدای من ای اجابت کننده دعاها

امروز را خوش اقبال و پر برکت قرار بده

و سینه ام را از شادمانی و دهانم را از لبخندها پر کن

و مرا در درس هایم و انجام تکالیف یاری کن.

و خردم و دلم را با دانش سودمند روشن کن

و قرار بده موفقیت را بختم و بهره ام در زندگی

و دنیا را از صلحی فراگیر در همه جهات پر کن

و از من و کشورم،از بدی های پیشامدها نگهداری کن

  • فاطمه ملازئی
۰۶
دی

درس چهارم

چه زیباست طبیعت از نظر توازن!خداوند نظمی را برای آن آفرید که حکم می کند بر همه موجودات از گیاه و حیوان و موجودات دیگر که با همدیگرزندگی می کنند؛

پس توازن و آرامش و ثبات در آن تحقق می یابد.

و هر گونه اختلالی در نظم آن منجر به ویرانی آن و از بین رفتن مرگ هر آن که در آن است می شود.

از جمله تهدید کنندگان نظام طبیعت :

«آلودگی هوا که موجب باران های اسیدی می شود».

و«زیاد روی در استفاده آفت کش ها و سموم کشاورزی و کودهای شیمیایی »

و«بوجود آوردن زباله های صنعتی و خانگی».
توازن در طبیعت بواسطه وجود ارتباطات  کاملا دخالت جویانه میان موجودات زنده و محیط  زیستشان صورت می پذیرد ،ولی چقدر ستمکار است انسان نسبت به طبیعت در فعالیت هایش که منجر به بر هم زدن این توازن می شود!


واکنون باید این داستان را با دقت بخوانیم تا اقدامات خرابکارانه انسان در قبال محیط زیست آگاه شویم:

حکایت می شود که کشاورزی مزرعه بزرگی داشت که در آن سبزیجات و درختان زیادی بود.و در مزرعه اش انواع پرندگان را پرورش می داد،

یک روز کشاورز ملاحظه کرد که تعداد جوجه های پرندگان به تدریج کم می شود. کشاورز درباره علت آن شروع به  اندیشیدن کرد و مزرعه را شب و روز مراقبت می کرد؛پس ملاحظه کرد که تعدادی از جغد ها نزدیک مزرعه زندگی می کنند ،پس  به جوجه ها حمله می کنند و آنها را می خورند.

پس کشاورز تصمیم گرفت از دست آنها نجات یابد،و همین کار را کرد.

بعد ماه ها مشاهده کرد که سبزیجات مزرعه در معرض خورده شدن و نابودی قرار گرفته است؛و وقتی این موضوع را به شدت مراقبت کرد،ملاحظه کرد که گروه بزرگی از موش های کشتزار به سبزیجات حمله می کنند و آنها را میخورند.

کشاورز شروع به اندیشیدن کرد:«چرا تعداد موش های کشتزار بسیار زیاد شده اند»؟!

پس به نزد کارشناس کشاورزی رفت و با او مشورت کرد.پس کارشناس به او گفت:

«چگونه اینطور شد،در حالی که جغد های زیادی در منطقه شما وجود دارد»؟!

کشاورزبه او گفت :«قطعا من خودم را از دست جغدها با کشتن بسیاری از آنها نجات دادم.»

کارشناس گفت:«برای طبیعت چه کار ویرانگری است! قطعا تو همچون ستمکاران بر نظام طبیعت دست درازی کردی.

جغدها علاوه بر جوجه ها از موش های کشتزار تغذیه می کردند.

و بعد از نجات از دست بیشتر جغدها،تعداد موش های کشتزار افزایش یافتند.

تو باید این اشتباه را با مراقبت از پرندگانت اصلاح کنی نه با کشتن جغدها؛پس اگر حالت همین طور ادامه یابد مشکلات بسیار درد آوری را در محیطی که در آن زندگی می کنی مشاهده خواهی کرد.»

و بنابراین کشاورز تصمیم گرفت از جوجه ها نگهداری کند و به جغدها اجازه ورد به مزرعه اش را داد.

و بار دیگر تعدادشان زیاد شد،و موش های کشتزار را خوردند،و آن محیط به حالت طبیعی اش برگشت.
  • فاطمه ملازئی
۰۴
دی

درس سوم

سه قصه کوتاه(با تصرف/تغییر)

1.گرامی داشت کودکان

روزی مردی نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم نشسته بود .و بعد چند لحظه پسرش آمد و به پیامبر صلی الله علیه و سلم سلام  کرد ؛سپس به طرف پدرش رفت، پدر او را بوسید و نزد خود نشاند.پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم از کارش خوشحال شد. و کمی بعد دخترش آمد،و سلام کرد به رسول خدا صلی الله علیه وسلم؛سپس رفت نزد پدرش.اما پدر او را نبوسید و کنار خود ننشاند.پس آزرده شد رسول خدا صلی الله علیه وسلم هنگامی که دید او را فقط پسرش را بوسید،و گفت:«برای چه فرق می گذاری بین کودکانت؟!»

آن مرد خجالت کشید و دست دخترش را گرفت و او را بوسید،و کنار خودش نشاند.

2.شیما دختر حلیمه

پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم خواهر رضاعی داشت که اسمش شیما بود.

شیما پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم را در آغوش می گرفت در حالی که کوچک بود و با او بازی می کرد و می گفت:

پروردگارا محمد را بر ما نگاه دار/تا اینکه ببینم او را در حالی که جوانی کم سال است و سبیلش در آمده

و پیامبر صلی الله علیه و سلم در کودکی علاقه شدیدی به او داشت؛پس روزها گذشت و در غزوه حنین در سال هشتم بعد از هجرت شیما به دست مسلمانان اسیر شد؛پس برای آنها گفت: «به راستی من خواهر رضاعی رسول خدا صلی الله علیه وسلم هستم....»؛پس حرفش را باور نکردند،او را نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم بردند،پس شناخت او را و گرامیش داشت و  ردایش(چادرش )را برایش گستراند؛سپس او را بر رویش نشاند،و اختیار داد به او نزد خودش با احترام بماند یا راضی خوشنود نزد قومش باز گردد.پس شیما قومش را برگزید،پس رسول خدا صلی الله علیه و سلم او را آزاد کرد،و  او را نزد قومش فرستاد با احترام.

پس اسلام آورد و از برادرش دفاع کرد و دعوت کرد قومش را به اسلام و برای آنها اخلاق پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم را بیان (توضیح)کرد پس اسلام آوردند.

پس به برکت رحمتی از سوی خدا با آنان نرمخو شدی، و اگر تندخو و سنگدل بودی،بی گمان از اطرافت پراکنده می شدند.

3.پیرمرد نیکوکار

روزی «خسرو انوشیروان»کشاورز پیری را دید که نهال گردویی می کاشت،پس تعجب کرد و گفت:«ای کشاورز»آیا امید داری که زندگی کنی تا بخوری از میوه هایش؟!

آیا نمی دانی که به راستی میوه نمی دهد مگر بعد از 10سال؟!

پس پیرمرد گفت:دیگران درختنان را کاشتند،پس ما از میوه هایشان خوردیم،و ما می کاریم درختان را تا دیگران از میوه هایشان بخورند.

پس انوشیروان گفت:«آفرین ای پیرمرد» و دستور داد که به کشاورز صد دینار بدهند.

پس کشاورز پیر با خوشحالی گفت:«چه زود این درخت میوه داد»!

پس انوشیروان از سخنش شگفت زده شد و دستور داد که دوباره به او صد دینار دیگر بدهند.

هیچ مردی نیست که درختی بکارد مگر این که خداوند به اندازه میوه ای که آن درخت می دهد برایش اجر بنویسید. رسول خدا صلی الله علیه و سلم
  • فاطمه ملازئی
۰۳
دی


درس دوم

وجه سومند، و وجه زیان آور

همانا آنان که ایمان آورده و کارهاى نیک انجام داده‌اند (بدانند که) همانا ما پاداش کسى را که عمل خوب انجام داده تباه نمى‌کنیم. سوره کهف/30

در سال 1833 در کشور «سوئد» کودکی متولد شد که «آلفرد نوبل» نامیده شد..پدرش کارخانه ای را برای تولید ماده نیترو گلیسرین مایعی که سریع منفجر می شد حتی با حرارت کم ، تأسیس کرده بود.

آلفرد از زمان کودکی اش به این ماده اهتمام ورزید،با تلاش روی بهینه سازی آن کار کرد، تا مانع منفجر شدنش بشود.

آزمایشگاه کوچکی ساخت تا تجربه هایش را در آن اجرا کند،و اما متأسفانه آزمایشگاه منفجر شد بر سر برادر کوچکش ویران شد و او را کشت.این اتفاق اراده اش را ضعیف نکرد کارش را با پشتکار ادامه داد، تا اینکه توانست ماده« دینامیتی» را که با اراده انسان منفجر می شود اختراع کند./منفجر نمی شود مگر با اراده انسان

بعد از اینکه دینامیت را اختراع کرد،ریئسان شرکت های ساختمانی و معادن و قوای مسلح در حالی که مشتاق به کار گیری آن بودند به خرید آن روی آوردند،پس دینامیت در همه سمت و سوهای جهان پخش شد.

آلفرد اقدام به ساخت ده ها کارخانه و کارگاه در بیست کشور کرد، و از آن ثروت بسیار زیادی به دست آورد تا اینکه از ثروتمندترین ثروتمندان جهان شد.

انسان از این ماده استفاده کرده است، و کارهای سختش را در کندن تونل ها شکافتن کانال ها و ساخت راه ها و کندن معادن و دگرگونی کوه ها و تپه ها به دشت های قابل کشت را آسان کرد.
از جمله کارهای بزرگی است که به واسطه این ماده انجام شدو منفجر کردن زمین در کانال «پاناما»با مقداری از این ماده دینامیت که به چهل تن رسید.
بعد از اینکه نوبل دینامیت را اختراع کرد، جنگ ها افزایش یافت و ابزار جنگی و خرابکاری بوسیله این ماده زیاد شد،اگر چه هدف او از اختراع آن کمک کردن به انسان در زمینه آباد کردن و ساخت وساز بوده است.


یکی از روزنامه های فرانسوی هنگام مرگ برادرش عنوان اشتباهی منتشر کرد :
«آلفرد نوبل تاجر مرگی که از طریق ایجاد راهایی برای کشتار بیشتر مردم ثروتمند شده بود مُرد».

نوبل از این عنوان احساس گناه و ناامیدی کرد، و ناراحت باقی ماند و ترسید که بعد از مرگش مردم از او به بدی یاد کنند.بنابراین مؤسسه ای برای دادن جوایز مشهور به نام« جایزه نوبل»ساخت. و ثروتش را برای خرید جوایز طلایی داد تا خطایش را تصحیح کند.

این جایزه هر سال به کسی داده می شود که به بشریت در زمینه هایی که مشخص کرده سود برساند. و آن از زمینه های صلح و شیمی،فیزیک،پزشکی،ادبیات و...

ولی آیا امروزه جایزه ها به کسی داده می شود که شایسته آن است .

هر اختراع علمی و نوآوری در فناوری دو وجه دارد:

وجهی سودمند و وجهی زیان آور دارد و انسان خردمند باید از وجه سودمند استفاده کند.

  • فاطمه ملازئی