فاطمه ملازهی

مطالب مربوط به دروس عربی،دین و زندگی،فلسفه،منطق و زمین شناسی دبیرستان

فاطمه ملازهی

مطالب مربوط به دروس عربی،دین و زندگی،فلسفه،منطق و زمین شناسی دبیرستان

فارغ التحصیل حوزه
کارشناس زمین شناسی محض
کارشناس ارشد الهیات و معارف اسلامی/علوم قرآن و حدیث
دبیر دبیرستان/سیستان و بلوچستان

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۴ مطلب با موضوع «عربی دوازدهم تجربی» ثبت شده است

۰۷
دی

درس چهارم

فرزدق

فرزدق از شاعران عصر اموی است.که در منطقه ای ازکویت در سال 23 بعد ازهجرت متولد شد،و در بصره زندگی کرد.

در روزی از روزها پدرش او را نزد امیر مؤمنان علی علیه السلام آورد،پس امام درباره فرزندش از او پرسید؛پس گفت:این «پسر من است؛نزدیک است که شاعری بزرگ شود».

پس امام علی علیه السلام به پدرش گفت:«ای صاحب پسر،به او قرآن یاد بده».

پس به او قرآن یاد داد؛سپس نزد خلفای بنی امیه به شام رفت،و آن ها را مدح کرد و جوایزشان را بدست آورد.

فرزدق دوستدار اهل بیت بود؛و دوستی اش را نزد خلفای بنی عباس پنهان می کرد؛ولی او آن را اشکار کرد وقتی هشام بن عبدالملک در روزگار پدرش به حج رفت.

پس هشام طواف کرد وقتی به سنگ رسید،بخاطر کثرت و ازدحام جمعیت نتوانست آن را مسح کند.پس برای وی منبری نصب شد روی آن نشست و به مردم می نگریست در حالی که جمعی از بزرگان اهل سام همراه او بودند.

پس در حالی که به حاجیان می نگریست،ناگهان زین العابدین آمد،و خانه خدا را طواف کرد، وقتی به سنگ رسید،مردم کنار رفتند، واوبه راحتی آن را مسح کرد.

یک مرد شامی گفت:

«ای خلیفه»این کسی که مردم به او اجازه مسح سنگ را دادند کیست؟!

هشام ترسید که مردم شام او را بشناستد و به او تمایل و رغبت پیدا کنند؛پس گفت:« او را نمی شناسم،ای مرد».

و فرزدق حاضر بود.

پس فرزدق گفت:«ای مرد، من او را می شناسم»

سپس این قصیده را سرود:

این کسی است که سر زمین مکه قدمگاهش را می شناسد/وخانه و بیرون محدوده احرام او را می شناسند.

این فرزند بهترین همه بندگان خداست.این پرهیزگار و پاکیزه بزرگ قوم است.

و این گفته تو که این کیست؟زیان رساننده به او نیست.عرب و غیر عرب کسی را که تو نشاختی می شناسند.

  • فاطمه ملازئی
۰۶
دی

درس سوم

کتاب ها غذای اندیشه

(از کتاب«من»محمود عقاد،با تصرف)

قطعا کتاب ها غذای اندیشه اند و هر اندیشه ای غذایی دارد،همانطور که برای هر جسمی غذاهایی یافت می شود.

وازمزیت های بدن قوی این است که غذایی مناسب برای خودش جذب می کند، وهمچنین انسان خردمند می تواند غذای فکری هر موضوعی را بیابد، و قطعا محدود کردن انتخاب کتاب ها مانند محدود کردن انتخاب غذاست،وهر دوی آنها فقط برای کودک یا بیمار می باشند.پس از کتاب ها بخوان آنچه را که دوست داری ؛اگر اندیشه ای توانمند داری،می توانی به وسیله آن بفهمی هر آنچه را که می خوانی؛پس تجربه ها ما را از کتاب ها بی نیاز نمی کند؛زیرا کتاب ها تجربه امت ها در گذر هزاران سال است،و ممکن نیست که تجربه یک فرد بیشتر ازده سال برسد.



و گمان نمی کنم که  آنجا کتاب های تکراری وجود داشته باشد، برای اینکه من معتقدم که یک اندیشه را وقتی هزار نویسنده مطرح کند،هزار اندیشه می شودو برای همین می خواهم که نظرات تعدادی از نویسندگان را در یک موضوع بخوانم؛

زیرا این کار از خواندن موضوعات گوناگون لذت بخش تر و سودمند تراست،بطور مثال در زندگی «ناپلئون»نظرات سی نویسنده را می خوانم.و من مطمئنم که هر نویسنده ای ناپلئون را به صفت های وصف کرده که  با صفت های نویسندگان دیگر شباهت ندارد.

چه بسا کتابی که خواننده در خواندن آن تلاش می کند،سپس بهره ای از آن نمی برد، وچه بسا کتابی را خواننده اش ورق می زند؛پس تأثیر می گذارد به نفش تأثیری عمیق که در نظراتش آشکار می شود.اما کتاب مفید کتابی است که شناختت را در زندگی و توانت را در فهم و کار افزایش می دهد، پس اگر آن را در کتابی یافتی،آن قابل توجه وستایش است.

عقاد نویسنده و روزنامه نگار و اندیشمند و شاعر مصری است؛مادرش از نژاد کُرد است.

عقاد زیبایی را فقط آزادی می دید؛و برای همین در زندگی اش جز فعالیت نمی بینیم با وجود شرایط سخت و دشوار ش در زندگی.




گفته می شود او هزاران کتاب خوانده است و او از مهم ترین نویسندگان مصر است. پس به کتابخانه عربی بیش از صد کتاب در زمینه های مختلف افزود.

عقاد فقط در مرحله ابتدایی درس خواند،بخاطر نبود مدرسه دوره دوم دراستان اسوان که متولد شد  در آن و رشد کرد در آن.

و خانواده اش نتوانستند که برای تکمیل تحصیلاتش به قاهره بفرستند.

پس عقاد فقط به خودش تکیه کرد. پس از گردشگرانی که برای دیدن آثار تاریخی به مصر می آمدند،انگلیسی یاد گرفت.
  • فاطمه ملازئی
۰۶
دی

درس دوم

اعضای خانواده با اشتیاق در برابر تلویزیون نشستند ،حاجیان را در حالی که سوار هواپیما می شدند در فرودگاه برای رفتن به مکه مکرمه و مدینه منوره  تماشا می کردند.

«عارف» به پدر و مادرش نگاه کرد،پس اشک هایشان را دید که پی در پی از چشمانشان می ریخت .پس عارف با تعجب سؤال کرد:ای پدرم برای چه گریه می کنی در حالی سال گذشته در حج بوده ای؟!

پدر:هنگامی که مردم را می بینم به حج می روند،خاطراتم در برابرم می گذرند هنگامی که من و مادرت این دو شهر مقدس را زیارت کردیم؛پس با خودم می گویم:ای کاش بار دیگر بروم!

رقیه:ولی تو عمل واجب حج را سال گذشته همراه مادرم ادا کردی(انجام دادی)!

مادر:پدرتان مشتاق دو حرم شریف شده است:

مسجدالحرام و مسجد پیامبر؛و همینطور قبرستان بقیع شریف

عارف:مادر آیا تو هم مشتاقی؟

مادر:بله طبعا ای پسرکم ولی من دوست دارم که به زیارت عتبات مقدسه هم برویم.




پدر:هر مسلمانی هنگامی که این صحنه ها را می بیند،مکان های مقدس را بیاد می آورد،به طرف آن مشتاق می شود.

عارف:دوست داری کدام مکان ها را زیارت کنی؟

پدر:علاوه بر مکه و مدینه دوست دارم همچنین عتبات مقدس را زیارت کنم.همانطور که مادرت گفت.

عارف:خاطراتتان از حج چیست؟

پدر: به یاد می آورم خیمه های حاجیان در منی و عرفات،رمی جمرات و طواف دُور کعبه شریف و سعی صفا و مروه و زیارت بقیع شریف.



 

مادر:و من به یاد می آورم کوه نوری را که پیامبرصلی الله علیه وسلم در غار حرا واقع در قله آن عبادت می کرد.

رقیه:من در کتاب تعلیمات دینی خواندم که اولین آیات قرآن در غار حرا بر پیامبر نازل شد.

آیا این غار را دیده ای؟ای مادر

مادر:نه دخترکم،غار بالای کوه واقع است،فقط افراد قوی می توانند بر بالای آن بروند. و تو میدانی که پای من درد می کند.

رقیه:آیا غار ثور را که پیامبر در راه هجرتش به مدینه بدان پناه برد دیده ای؟

پدر: نه،ای عزیزم؛من آرزو دارم بار دیگر به همراه همه اعضای خانواده و نزدیکان به زیارت مکه مکرمه و مدینه منوره مشرف بشم و این مکان ها را زیارت کنم.


  • فاطمه ملازئی
۱۱
آبان

درس اول

دین و دینداری

«با یکتا پرستی به دین روی آور و هرگز از مشرکان نباش». یونس:105

دین داری در انسان ذاتی است.و تاریخ به ما می گوید:

هیچ ملتی از ملت های زمین نیست مگر دین و راه روشی برای عبادت او وجود داشته باشد.

پس آثار قدیمی ای(باستانی)که انسان آنها را کشف کرده است،و تمدن هایی که شناخته است آنهارا از بین کتیبه ها و کنده کاری ها و نقاشی ها ومجسمه ها، تاکید می کند بر توجه انسان به دین و راهنمایی می کند بر اینکه آن (وجود دین)در وجودش(وجود انسان) ذاتی است؛و اما عبادت ها و آیین هایش و مراسمش خرافی است؛مانند تعدد خدایان و پیشکش کردن قربانی ها  برای آنها برای بدست آوردن رضایتشان و دوری از بدی هایشان.و افزایش یافت این خرافات در ادیان مردم بر اثر گذشت زمان. و اما خداوند بزرگ و بلند مرتبه مردم را در این حالت رها نکرد؛پس در کتاب کریم خویش فرموده است:

«آیا انسان گمان می کند پوچ و بیهوده رها می شود».

بنابراین فرستاد نزد آنها پیامبران را تا راه راست و دین حق را آشکارکنند.

 

و سخن گفته است با ما قرآن کریم درباره روش و کردار پیامبران علیهم السلام و کشمکش هایشان با اقوام کافر.

و باید به عنوان نمونه یاد کنیم از ابراهیم خلیلی که تلاش کرد قوم خود را ازبت پرستی نجات دهد،

پس در یکی از عیدها هنگامی که قومش از شهرشان خارج شدند،ابراهیم تنمها ماند،پس تبر را برداشتدو شکست همه بت ها را در معبد بجز بت بزرگ را،سپس آویخت تبر را بر دوش آن و معبد را ترک کرد.

و هنگامی که مردم برگشتند،بت های خویش را شکسته دیدند،و گمان کردند که انجام دهنده کار اوست(ابراهیم)،پس او را برای محاکمه احضار کردندو از او پرسیدند:

«آیا تو این کار را با خدایان ما انجام داده ای».

پس به آنها جواب داد:برای چه از من می پرسید؟!از بت بزرگ سوال کنید.

مردم شروع کردند به پچ پچ:«قطعا بت بزرگ سخن نمی گوید،ابراهیم فقط قصد مسخره کردن بت هایمان را دارد».

واینجا «گفتند که بسوزانید او را و یاری کنید خدایا نتان را».

پس انداختند او را در آتش،پس نجات داد خداوند او را(ابراهیم) از آنها.

  • فاطمه ملازئی